دلم برای یک نفر تنگ است…
نه میدانم کجاست …
و نه میدانم چه می کند …
حتی خبری از دلتنگی هایش هم ندارم…
رنگ زندگی اش را نمی دانم…
فقط میدانم که باید باشد و نیست …
سلام...سلام...دوست جونیا من بعد یه مدت طولانی با یه عالمه خبر خوب برگشتم... یکی از خبرات خوب اینه که تو اینیستا هم یه پیج باز کردم برای فعالیت به اونایی که ایمیل هاشون رو داشتم خبر دادم ولی بقیه که موندن اینجا تو پست ثابتم یه پست موقت گذاشتم تا همتون مطلع بشین و دوستاتونم مطلع زود زود فعالیتم و تو اینیستا شروع میکنیم پس هرچه زود تر فالو کنین و به دوستاتونم خبر بدین تا با نظرات عالیتون بازم حمایتم عاشـ ـ ـ ـ ـ ـقـ ـ ـ ـ تونم.یادتـ ـ ـ ـ ون نـ ـ ـ ـ ـ ـ ره بـ ـ ـ ـ وسـ ـ ـ تـ ـ ـ ون دارم خیلی زیــــــــ ـ ـ ـ ـ ــــاد
Instagram: DONYA_FAZLALIPOUR
رک بگویم… از همه رنجیده ام! از غریب و
آشنا ترسیده ام
با مرام و معرفت بیگانه اند من به هر ساز
ی که شد رقصیده ام
در زمستانِِ سکوتم بارها… با نگاه
سردتان لرزیده ام
رد پای مهربانی نیست…نیست من تمام کوچه
را گردیده ام
سالها از بس که خوش بین بوده ام… هر
کلاغی را کبوتر دیده ام
وزن احساس شما را بارها… با ترازوی خودم
سنجیده ام
بی خیال سردی آغوشها… من به آغوش خودم
چسبیده ام
من شما را بارها و بارها… لا به لای هر
دعا بخشیده ام
مقصد من نا کجای قصه هاست از تمام جاده
ها پرسیده ام
میروم باواژه ها سر میکنم دامن از خاک
شما بر چیده ام
من تمام گریه هایم را شبی… لا به لای
واژه ها خندیده ام
مطمعن باش وقتی برای کسی
مـــ ـ ـ ـهـ ـ ـ ـ ـ ـ ـــم
باشی....
او همیشه راهی برای برگشتن پیدا خواهد کرد...
نه بهانه ای برای،
رفـ ـ ـ ـتـ ـ ـ ـن
ونه دروغی برای،
تـ ـ ـ ـ ـوجـ ـ ـ ـ ـه...!!!!!
حرف های زیادی بلد نیستم
من تنها چشمان تو را دیدم
و گوشه ای از لبخندت را که حرف هایم را دزدید
از عشق چیزی نمیدانم ،
اما
"دوستت دارم"
کودکانه تر از آنچه فکر کنی.........
گاهی حتی بی بهونه میرود...
اگر خواست برود ...
بگزار برود...
جلویش را نگیر...
خودت را برای هر کس . نا کس خرج نکن...
برای خودت زندگی کن...
برای کسی که ارزش تورا دارد،ارزش تورا میدادند...
یادت باشد بهتر است آنهایی کنارت باشند که دوستت دارند و آنهایی که دوستتت دارند تو را برای هیمیشه میخواهند...
بگذار بقیه آرام وبی سر و صدا راهشان را بگیرد و بروند...
دفتر عشـــق که بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــــــــ دم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــدم
اونیکه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــود
بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــد
برای فاتحه بهـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــد
تــــموم وســـعت دلـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــو
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــد زدم
غــرور لعنتی میگفـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــت
بازی عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــدم
از تــــو گــــله نمیکنــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــم
از دســـت قــــلبم شاکیـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریکـــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــ ــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلـــــــــــــــــــــــ ـرزه
بزن تیر خـــــــــــــــــلاص رو
ازاون که عاشقـــت بود
بشنواین التماسرو
……………
………
….
بند بند وجودمــــ ـــ ـ ..
بـه بند بند وجود تــو بستــه استـــــ ــــ ـ
با این همه بنــد
چه قـــــ ــ ـدر از هم دوریـــــــ ــــ ـم
عـــــــ ـــــــاشقانه هایم
تـــــمامی ندارد!
وقتی تـــــــــــــــو
بـــــهــــترین
\\\"اتــــفـاق\\\"
زندگــــــی ام هــستـــی...
اینکه دوستم داشته باشی مثل این است که
عابری در پیاده رو ناگهان در آغوشم بگیرد
همین قدر بعید…همین قدر ممکن… !
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست
بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست…
می دانم داشتنـــت آرزوی محالیست
اما به دوســـت داشتنــت که می توانم افتخار کنم
☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻
عـ ـــاشق هم شدی مثل زلیـ ــخا سمج باش
آنقدر رسوا بازی دربیاور تا خـ ـــدا خودش پا درمیانـ ــی کند
☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺
دلم به بهانه ندیدنت گریست
بگذار بگرید و بداندهر چه خواست همیشه نیست . . .
☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻☻
بدان که خداوند همه چیز را به خودت سپرده تا بهترین ها را بسازی . .
نه دیگر محال است تو را از دست بدهم ،
قید همه را به خاطر تو میزنم
قلبم را تا ابد به تو میدهم ، تو تنها مال منی ،
این را به همه نشان میدهم!
مگر میشود بی تو بود ،
آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم!
وقتی که بودنم بسته به بودن تو است ،
این لحظه هم منتظر آمدن تو است ،
لحظه ای که بوی عطر تو می آید
از آنجایی که میبینمت تا آنجایی که به انتظارت نشسته ام
چیزی دیگر نمانده تا رسیدن به آرزوها ،
تا رسیدن به تویی که همیشه آرزوی زندگی ام بوده ای
هر که می آید به سراغم ،
سراغ تو را از آن میگیرم ، هر که مرا نگاه میکند ،
با نگاهم به دنبال تو میگردم …
و من چگونه به دیگران بگویم عاشق کسی دیگرم ،
تنها دلیل زنده بودنم کسی است
که همیشه بهانه ایست برای دلخوشی هایم…
خیالت راحت از اینکه هیچگاه تنهایت نمیگذارم ،
دلهره ای نداشته باش از اینکه اینجا تو را جا بگذارم ،
که غیر از این خودم جا میمانم و دنیا تمام میشود ،
همه اینها تبدیل به یک قصه ی بی فرجام میشود!
ای تو که با نگاهت میتابی بر من و قلبم جوانه میزند ،
و آن لحظه حرفهای عاشقانه میزند ،
و این من و این احساسات من ،
خدايا فقط تو رو ميخوام ...
باور کردم که فقط تو سنگ صبور حرف هامی
مي ترسم از اينکه بگم دوستش دارم ...
اون نمي دونه که با دل من چیکا کرده ...
نمي دونه که دلي رو اسير خودش کرده
هنوز باورم نمیشه که دل به اون دادم
و اون شده همه هستيم ،
روز هاي اول آشنايي رو به ياد ميارم ، اومدنش خوب بود ...
به راحتي دلمو بهش باختم
و اون شد اولين و آخرین عشقم تو زندگي
خدایا، آنکه در تنهاترین تنهاییم، تنهای تنهایم گذاشت....
خواهشی دارم...
تو در تنهاترین تنهاییش تنهای تنهایش نذار...
و تو می آموزی که همیشه بودن در فریاد نیست...
نمیگم دوستت دارم
نمیگم عاشقتم
میگم دیونتم كه اگه یه روز ناراحتت كردم بگی بیخیال
دیونست...
دلخوش از آنیم که حج می رویم / غافل از آنیم که کج میرویم / کعبه به دیدار خدا می رویم/ او که همین جاست کجا میرویم/ حج به خدا جز به دل پاک نیست ؟/ شستن غم از دل غمناک نیست ؟/ دین که به تسبیح و سر و ریش نیست / هر که علی گفت که درویش نیست / صبح به صبح در پی مکر و فریب / شب همه شب ناله و امن یجب...
ای دوست به جز عشق تو در سر من هوسی نیست
جز نقش تو بر صفحه ی دل نقش كسی نیست
از استادی پرسیدند ایاقلبی که شکسته بازهم میتواند عاشق شود؟استاد گفت:بله پرسیدند ایا شما تا کنون از لیوان شکسته اب خورده اید؟استاد پاسخ داد:ایا شما به خاطر لیوان شکسته از اب خوردن دست کشیده اید!
میخواهمت.... ولی... دوری... خیلی خیلی دور نه دستم به دستانت می رسد نه چشمانم به نگاهت.........
گفتی:نفرین می کنی؟گفتم:نه.اما از خدا می خواهم هیچکس:اندازه ی من دوستت نداشته باشد..................
لبخند/شروع عشق است محبت/باغ عشق است ناکامی/داغ عشق چشم/راز عشق وعده/امتحان عشق خاموشی/درد عشق و رسوایی/شرمندگی عشق...............
می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست انچنان که تارو پود قلب من ازهم گسست می روم بازخم هایی مانده از یک سال سرد ان همه برفی که امد اشیانم راشکست می روم اما نگویی بی وفا بود و نماند از هجوم سایه ها دیگر نگاهم خسته است راستی:یادت بماند از گناه چشم تو تاول غریت به روی باغ احساسم نشست طرح ویران کردنم اما عجیب وساده بود روی جلد خاطراتم دست طوفان نقش بست
حکایت قهوه ای است
که امروز به یادتو....
تلخ تلخ نوشیدم...!
که با هرجرعه،
بسیار اندیشیدم
که این طعم رادوست دارم یا نه؟!
وآنقدر گیرکردم بین دوست داشتن ونداشتن
که انتظار تمام شدننش رانداشتم
وتمام که شد...
فهمیدم،
باز هم قهوه میخواهم...!!
♫♫♥♫♫♥♫♫♥♫♫♥♫♫♥♫♫♥♫♫
سبقت از سایه ها به بیشتر دویدن نیست!
به سوی نور که باشی سایه ها در پس تواند حتی آنگاه که ایستاده ای....
♫♫♥♫♫♥♫♫♥♫♫♥♫♫♥♫♫♥♫♫
ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ ،
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ : ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ،
ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ:
ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ
ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
ﭼﻮ ﻋﻀﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ
ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ ،
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ !
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ : ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﺪ ،
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ : ﻳﻌﻨﻲ ﭼﻲ ؟ ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻲ ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻲ ؟
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ : ﺁﺧﺮ ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ،
ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ ،
ﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍﻱ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ، ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ... ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ... ﻫﻤﻴﻦ ؟! ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ !
ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸود !
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ :
ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻲ ﻏﻤﻲ
ﻧﺸﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩﻣﻲ ..........
مهم نیست که دیگر باشی یانه...
مهم نیست که دیگر دوسم داشته باشی یانه
مهم نیست که دیگر مرابه خاطر بیاوری یانه
مهم نیست که دیگر تورا بادیگری میبینم یانه
مهم این است که زمانی که تنها میشوی...
زمانی که دلت گرفت چگونه وباچه رویی
سر به آسمان بلند میکنی ومیگویی:
خدایا من که گناهی نکردم...پس چه شد
ϰ-†нêmê§ |